یکی از چیزای که تو این مدت دو سال و خورده ای متوجه شدم اینه که ، بدن به هر چیزی که تو عادتش بدی عادت میکنه!واقعا همینه!

ذهنم همینه!ذهن هم به هر چیزی که عادت بدیش عادت میکنه!عادت به فعل بودن یا عادت به تنبلی!ذهن هنری ذهن ریاضی ذهن اجتماعی

ولی روح!

اگه روح رو یه چیز مجزا از بدن بدونیم ، میشه گفت روح یا به چیزی عادت نمیکنه!یا اگه بکنه خیلی فرآیند طولانی تری رو سپری میکنه بنظرم!

مثالش میشه وقتی که کسیو دوست داری!هر چند سال بگذره باز هم اون آدم تو ذهنت میمونه!حتی اگر قاره ها ازت دور باشه!

و بعضی وقتا حتی حس میشه!

به نظرم خاطرات رابطه ی خیلی مستقیمی با روح داره و خب روحم در مقابل عادت کردن به شدت مقاومت میکنه!

روح قسمت لجباز آدم هاست!

روح از نظر من شامل احساس هم میشه!اونجایی که هر چقدر میگردی دنبال دلیل و پیداش نمیکنی و در نهایت میگی: خب دلم میخواد!

میخوام بدنم آیا میشه به این قسمت لجوجت حالی کنی که عادت کنه؟

به خواسته های خوب عادت کنه؟

به فراموش کردن ها عادت کنه؟

یا مثلا براش قوانین جدید وضع کنیم که هی لجوج ، نبینم تا اطلاع ثانوی دلت بخواد!

.

یه وقتایی فکر میکنم کاش زندگی کنترل زد داشت!ولی بلافاصله بعدش به این نتیجه میرسم که اگه گذشته برمیگشت و من همه ی ردو راهی های گذشته رو راه درست انتخاب میکردمالان مبینا نبودم!

.

یه وقتایی فکر میکنی ته چاهی الباقی ادما بالای چاهن و دارن بهت میخندن!ولی بعد میبینی چاه و بقیه سراب بودن!با تقریب خوبی حتی شاید جلوتری.

.

تولدم از طرف دریا یه گلدون خیلی خوشگل هدیه گرفتم!گلدونی که خیلی حساسه!اسمشو گذاشتم دریا!

مراقبش بودم!ولی اونطوری که باید نه!الان حالش خوب نیست.و دل منو انگار یکی گرفته چلونده :(

داشتم فکر میکردم نصف جوابایی که تو زندگیم میگیرم خوب نیست بعدم غر میزم که چرا فیلان شد عین همین داستانه!میدونم باید چطوری به فیلان اتفاق اب بدم ولی نمیدم.و وقتی گلدونم خراب میشه میگم مراقبش بودما بهش \یس \یس زدم فقد دیر تر بهش آب دادم!گله درست میشه با این بهونه؟نه!

حواست باشه گلتو پژمرده نکنی :)

.

داشتم از خونه میومدم خوابگاه ، انقده که مغزم درگیره گوشیمو جا گذاشتم.برگشتیم گوشیمو اوردم.رسیدم خوابگا دیدم شارژرمم جا گذاشتم.زیبا نیست؟!

.

این روزا حال عجیبی دارممنتظرممنتظر یه اتفاق.که نویدشو از چند طرف شنیدم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها