کلا من ادم بی جنبه ای تشریف دارم!

تو تعطیلات هر چیو که کلی واسش تلاش کرده بودمو خراب کردم!!!همشو خراب کردم!

و الان دوباره باید واسه درست کردنش جون بدم!

قبول داری ادما بی خودی ب سمت هم کشیده نمیشن؟!مخصوصا وقتی که میینی این کششه دو طرفه اس!واقعا باید فرار کنی از همچین چیزی!!!واقعا!

اونم دو تا ادمی که انقد کرم درون و عوضیت درونشون فعاله واقعا!

قبلا عاشق دانشکده بودم!ینی ولم میکردن شبم همینجا میموندم!

اما الان.الان واقعا تمرکز ندارم اینجا.واقعا اینجا که میام درگیر میشم!

خوشحالم که حتی اپ تلگرام رو هم پاک کردم از رو گوشیم!اینجوری درگیر نیستم!درگیر هیچ ادمی.

الان اون وقتیه که من باید بیشتر برا خودم وقت بذارم تا بقیه ولی

بی خودی کشیده میشم به اینور و اونور.

امان از بوی ادما!دقت کردی چقد بو میتونه همم چیزو یادت بیاره؟!

شجاعی یه چیزی میگفت سر کلاس:

تنها برا یاین مفهوم زمان برامون قابل لمسه که ما حافظه داریم!

همش میگن بذار  زمان بگذره!زمان بگذره حافظه چی پس؟!

بهم وصلن دیگه!حافظه باعث میشه اصن زمانه.!

ولش کن بحث مزخرفیه!

بنظرم باید فرار کنم!

خوب نیستم!خوب نیستم!

الان که این همه دوست خوب پیدا کردم!الان که ادما مبینا رو بدون خانواده اش بدون مذکر ذیگه ای شناختنش و یا حتی سعی کردن دوسش داشته باشن.الان چرا باید بد باشه حالم واقعا!

نمیتونم درس بخونم و این شروع ماجراست!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها