دو روز از تعطیلاتمو به معنای واقعی کلمه از دست دادم!

دیروز که همش بیرون بودم و استراحت کردم واقعا بهش نیاز داشنم و همه چی اوکی بود

اما امروز هر چقدر از صب میخوام بشینم درس خونم حتی نمیتونم یه کلمه هم بخونم!

عجیبه عجیبه!همش دلم شیرین میزنه!حال مبینای ترم یک رو دارم که حواسش سر جاش نبود و همش یه چیزی میخواست!

حالم س جاش نیست!یه چیزی میخوام که میدونم چیه!میتونمم داشته باشمش!ولی نمیدونم چقد برام هزینه برمیداره!

الان واقعا وقتش نیست!وقت هزینه کردن اینجوری نیست!وقت زندگی رو به باد دادن نیست!

دارم کلافه میشم!

غذا درست حسابی نخوردم اصن این مدت!فشار پشارمم پایینه!یه حال عجیبی دارم یهو میزنم زیر گریه یا همش لبخند میزنم!

نمیدونم چم شده!نباید دل من الان شیرین بزنه!نباید!!!!!

کاش زبون داشت میشد باش دو کلوم حرف زد

بش بگم ببخشید شما چته؟!

وقتایی که باید کار کنی که بیکار و خسته میشی وقتایی که نباسد کار کنی واسه من فعال میشی؟!

نمیتونم با کلمه حالمو بگم!انگار همش خودم کرم دارم هی واسه خودم تکرارش میکنم که هی دلم هری بریزه!

انگار اتیش بازی دوست دارم!

انگار دوست دارم تو اتیش نفت بپاشم که یهو گر بگیره!

انگار دوست دارم بچه باشم!

الان به شدت دلم داره فرمانروایی میکنه نه مغزم!دارم همش کارایی رو میکنم که دلم میگه نه عقلم!

من ادم احساساتی نبستم اصلا و ابدا!اینو میدونم!همیشه هم تو بدترین شرایط مغزم غرشو میزد به هر حال!

الان مغزم انگار خاموشه!انگار میگه هر غلطی دلت میخواد بکن!

کاش میشد راجب این موضوعی که نابودم داره میکنه با یکی حرف بزنم!ولی نمیشه!چون تو وجود منه گفتنی نیست.چون کلمه نداره!چون بلد نیستم!

اخه مرض داری بچه؟!

یکی بیاد نفتو ازم بگیره نریزم رو اتیش!

کاش نمیدونستم درمانم چیه!!!!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها