دیروز جمعه بود و من بعد از کلاس رانندگی که صبح داشتم برگشتم خونه و تا شب خونه بودم!

کلی کار مفید کردم!و کلی فکر های مختلف

زندگی خیلی جالبه !خیلی فقد باید بلد باشی چطوری باهاش بازی کنی!

شاید اگه من یه کدوم از این کارای مختلفی رو که انجام دادم انجام نمیدادم الان این مبینا نبودم!

پنجشنبه دوستای دبیرستانمو دیدم که اومده بودن تهران!هر کسی میدید منو بهم میگفت چقد بی معرفت شدی!و فکر کردم ایا بی معرفتم؟!

شده یکی بهم پیام بده و ازم کمک بخواد براش انجام ندم حتی اگه ماها باهاش حرف نزده باشم؟!نه!

اونا معرفت رو تو این میدیدن که من برم دیدنشون.و من همش داشتم این مدت از دبیرستانم فرار میکردم!

یادمه از اون سالی که کنکور رو دادم به فکر این بودم که خطمو عوض کنم!چراشم نمیدونم!شاید بخاطر دردای تو دبیرستانمه!

شایدم من ادم فراریم!

از همه چیز و همه کس فرار میکنم!

ولی لحظه های خوبیو داشتم کنار بچه ها!

دیروز سحر بهم پیام داد و بازم بهم گفت بی معرفت :))) خندم گرفت دیگه!

به این فکر کردم روزام چه جوری میگذره که همه ازم شاکین؟! راستش هیچکیو درست حسابی نمیبینم با هیچکیم درست حسابی حرف نمیزنم!

سفر دو روز پیشم به شمال برام کلی خاطره خوب گذاشت!من عاشق تو جاده بودنم وقتی که شبه!حتما یه بار جاده چالوس رو شب و تنها میرم!

سه شنبه بودش که رفتم پیش دکتر شجاعی!

نگاش یه طوری بود که میخواست بهم بگه گند زذی که عمومیاتو تموم کردی!و واسه ترم بعد کارم خیلی خیلی سخته!

نزدیک به 13 تا کتاب هست که همه رو کنار تختم گذاشتم واسه خوندن و چندتاییشونم نصفه و نیمه خوندم قبلا!

دارم به رفتن از ایران جدی تر و جدی تر فکر میکنم!فاکتور اول هم نمره اس که باید درستش نم و موازی با اون باید کارای زبانمو بکنم!

استرس خیلی زیادی بابتش دارم مخصوصا به خاطر شرط خانوداه و

ولی امروز که مریم استوری گذاشت و عکسو دیدم یه جوره باحالی ذوق کردم :) ادم بتونه خیلی خوب میشه :)

کلی حرف داشتم دیروز بعد از کلی فکر کردنم ولی اضن ذهنم مرتب نیست که بنویسم!اینایی  هم که نوشتم همش از این شاخه به اون شاخه پریدن بود!

فکر کنم تو این چند روز مغزمو مرتب کنم و یه پست درست بنویسم!و تو اون پست بیشتر تمرکزم روی خودم میزارم!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها